کد مطلب:122230 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:547

جعده کینه جو
معاویه بسیار كوشید تا امام حسن (علیه السلام) را به سوی خود بكشاند و از دوستی او با خود سوء استفاده كند. اما امام با تمام نیرو و توانش به مخالفت با معاویه و حكومت ستمگرانه اش ادامه داد. معاویه بسیار كوشید تا امام را در نظر مردمان خوار و كوچك كند و او را از چشم مردم بیندازد؛ ولی باز هم نتوانست به هدف های شیطانی خود دست یابد. هر روزی كه می گذشت و روز دیگری می آمد، بر محبوبیت امام در بین مسلمانان افزدوه می شد. معاویه هر توطئه ای كه بر ضد امام حسن و اهل بیت می چید، با شكست روبه رو می شد و نتیجه ی معكوس می گرفت؛ زیرا توطئه ها به زیان خود او می شد و آبرویش را می ریخت؛ پس باز هم روز از نو و روزی از نو می شد و توطئه ای دیگر و شیطنتی دیگر و



[ صفحه 132]



حیله و مكری دیگر بود.

مدینه با وجود امام حسن، حالا دیگر برای معاویه و حكومت ظالمانه و زورگویانه اش خطر بزرگی شده بود. او دورادور و از طریق جاسوس هایش می شنید كه تشنگان عشق و حقیقت هر روز از هر سو به جانب مدینه رهسپار می شوند و در پناه امام حسن (علیه السلام) قرار می یابند و به آرامش روحی می رسند. هر روز كه می گذرد، گروهی بر یاران راستین امام افزوده می شود.

معاویه و یاران نابكارش بسیار اندیشیدند و دیدند كه برای مقابله با فرزدند رشید پیامبر هیچ راهی ندارند جز آن كه او را از میان بردارند و خیال خودشان را برای همیشه از سوی آن حضرت آسوده كنند. آن گاه با خیال راحت به حكومت ظالمانه ی خود ادامه دهند و زنجیر اسارت بر دست و پای مسلمانان بزنند. پس، شروع به چیدن توطئه های زیادی كردند تا امام را به شهادت برسانند. معاویه بارها و بارها نقشه ی مسموم كردن آن حضرت را كشید؛ ولی موفق نشد. بارها و بارها امام را مسموم كردند، اما زهر اثر نكرد و امام جان به سلامت به در برد؛ تا این كه در آخرین بار....

معاویه باز هم دست به توطئه ای ناجوانمردانه زد. او می دانست كه جز از طریق شهادت امام، نمی تواند از دست مخالفت های آن حضرت آسوده بماند. این بار نقشه ای ماهرانه و ناجوانمردانه تر از همه ی نقشه های پیشینش كشید و آن را به دست مروان بن حكم - فرماندار مدینه - به مرحله ی اجرا گذاشت. معاویه در یك نامه ی كاملا محرمانه و خصوصی از مروان بن حكم خواست تا كار مسموم كردن امام حسن را در اولویت همه ی كارهایش قرار دهد. برای شهادت آن حضرت نقشه ای بیندیشد و نتیجه ی اندیشه اش را هم به او خبر بدهد.

معاویه در شام و مروان بن حكم در مدینه با مشورت همكاران جانی شان، برای مسموم كردن آن حضرت راه های مختلفی را جست وجو كردند. تا آن كه معاویه به یاد جعده - همسر امام - افتاد. معاویه ی حیله گر می دانست كه جعده چندان دل خوشی از امام حسن و اهل بیت پیامبر ندارد. او، دختر اشعث بن قیس



[ صفحه 133]



كندی و مادرش ام فروه - خواهر ابوبكر بود. پدر او در زمان رسول خدا، موجودی فاسد بود كه آزارهای بسیاری به پیامبر خدا رسانده بود. او پیامبر را دروغگو و جادوگر خطاب كرده بود. او در سال دهم هجرت ناچار شد كه به دین اسلام ایمان بیاورد. تا زمانی كه پیامبر زنده بود، او زندگی منافقانه ای داشت و پس از رحلت رسول خدا، از دین اسلام خارج شد و پس از مدتی دوباره به آیین اسلام گروید. او با خواهر ابوبكر ازدواج كرده و در زمان عثمان به فرمانداری آذربایجان برگزیده شده بود. بعد از كشته شدن عثمان، امیرالمؤمنین او را از كار بركنار كرد. او در جنگ صفین از جمله كسانی بود كه در توطئه ی بر سر نیزه كردن قرآن نقش مهمی داشت. هم چنین در شهادت امام حسین (علیه السلام) در كربلا شركت كرد.

معاویه دختر چنین مردی را برای رسیدن به نقشه ی پلید خود برگزیده بود تا به وسیله ی او، امام حسن را مسموم كند.

جعده در خانه نشسته بود كه خبر دادند زنی آمده است و با او كار دارد. جعده به كنار در رفت. و زنی نسبتا مسن را دید. او آهسته در گوش جعده گفت كه از سوی مروان بن حكم پیغامی محرمانه دارد. جعده او را به خلوتی برد و درها را بست و گفت: «بسیار خوب، پیغامت را بگو. در این جا كسی مواظب ما نیست!»

آن زن گفت: «این پیغام در واقع از سوی معاویه، خلیفه ی مسلمانان است و برای تو خوشبختی و سعادت به ارمغان می آورد. پیغامی است كه در بهشت را به رویت باز می كند!»

جعده كه از حرفهای آن زن، دهانش باز مانده بود، مشتاقانه گفت: «منظورت چیست؟»

زن گفت: «آیا دوست داری در قصری بزرگ زندگی كنی و اطرافت پر از كنیزان و خدمتكاران باشند و دست هایت از مچ تا آرنج پر از دستبندهای طلا



[ صفحه 134]



باشند و از گوش هایت، گوشواره های مرواید بیاویزی؟»

جعده مثل كودكی كه از شنیدن خبر خوشی به شوق آمده باشد، از شدت خوشحالی خندید و یك لحظه احساس كرد كه روی ابرها راه می رود. او خود را در قصری بزرگ و دست هایش را غرق در طلا دید و.... او با اشتیاقی بیش از پیش پرسید: «ولی چگونه؟»

زن گفت: «اگر همسر یزید بشوی، به همه ی آنچه كه گفتم، می رسی، چون در آن صورت، همسر خلیفه ی مسلمانان شده ای؛ زیرا به زودی یزید جانشین پدرش خواهد شد. اگر حسن بن علی را رها كنی و همسر یزید بشوی....»

سایه ای از غم و نگرانی به صورت جعده افتاد. او خطر را در دو سه قدمی خویش دید. با تعجب پرسید: «چگونه؟»

زن گفت: «اگر به من اعتماد كنی و به آنچه كه می گویم، عمل كنی، هیچ اتفاقی نمی افتد. حتی آب از آب تكان نمیخورد. بعد، تو بانوی قصر یزید می شوی!»

جعده پرسید: «در برابر این قول هایی كه دادی، من چه كاری باید بكنم؟ حتما كار بزرگ و خطرناكی از من می خواهید، درست است؟

زن گفت: «آری درست است. البته كار تو خیلی بزرگ است، اما خطرناك نیست. هیچ خطری برای تو ندارد. چون تو در پناه معاویه خواهی بود و هیچ كس جرأت صدمه زدن به تو را نخواهد داشت!»

جعده كه كم كم داشت خشمگین می شد و از شدت نگرانی خسته شده بود، گفت: «یكباره بگو و خلاصم كن!»

زن گفت: «باید همسرت را مسمو م كنی. من ترتیب تهیه زهر را می دهم. زهر را در شیر می ریزی و به او می دهی تا بخورد. وقتی او را كشتی، به همسری یزید در می آیی و به عنوان جایزه صد هزار درهم از معاویه دریافت می كنی!»

عرق سردی بر پیشانی جعده نشست. پشتش لرزید. مدتی طولانی سا كت ماند. عاقبت گفت: «به من مهلت بده. باید فكر كنم.»



[ صفحه 135]



جعده آن شب را تا صبح اندیشید. به چهره ی نورانی همسرش فكر كرد و به شخصیت بزرگ او، به قصر یزید فكر كرد و به كنیزكان، طلا، وسوسه ی زندگی در قصر یزید و عاقبت، جایزه ی هنگفتی كه برای مسموم كردن امام پیشنهاد شده بود. این ها جعده ی سسست ایمان رافریفتند و او عزم خود را جزم كرد تا به دستور معاویه عمل كند.

معاویه برای تهیه ی زهری كشنده، پیكی پیش پادشاه روم فرستاد و از او تقاضای زهری كشنده كرد. پادشاه روم در پاسخ فرستاده ی معاویه نوشت: «در دین و آیین ما، رسم بر این است كه در كشتن كسی كه با ما جنگ ندارد و با ما دشمنی نمی كند، شركت نكنیم!»

معاویه دوباره در نامه ای برای پادشاه روم نوشت: «كسی كه می خواهیم با این زهر كشنده بكشیم، فرزند همان مردی است كه در سرزمین تهامه خروج كرد و او اینك قیام كرده است و می خواهد سلطنت پدر خود را باز پس بگیرد. من می خواهم توطئه ای بچینم و زهر را به وسیله ی یكی از نزدیكان خود او به او بخورانم و مردم و شهرها را از شر وجود او آسوده سازم!»

معاویه به همراه این نامه، هدایای گرانبهایی برای پادشاه روم فرستاد و بالاخره او را واداشت تا زهر كشنده را برای كشتن امام بفرستد. معاویه زهر را برای مروان بن حكم فرستاد و او نیز طبق نقشه ای كه از پیش كشیده و با جعده هماهنگی كرده بود، زهر را به او رساند تا در غذای امام حسن بریزد. جعده كه در رؤیاهای شیرین آینده سیر می كرد، زهر كشنده را با خوشحالی گرفت و به خانه برد. او كه ذاتا از خانواده های پست فطرت و فرومایه بود و نیز از آن جا كه صاحب فرزندی از امام حسن (علیه السلام) نشده بود، و نسبت به آن حضرت كینه و عقده ای در دل داشت. برای همین با شنیدن وعدهای فریبنده ی معاویه وسوسه شد و فریب خورد. معاویه ی روباه صفت، به راستی خوب كسی را برای اجرای نقشه ی ناجوانمردانه اش برگزیده بود؛ نقشه ای شوم و بزرگ. معاویه از درون این زن خائن و نابكار به خوبی آگاه بود و می دانست كه او مناسب ترین فرد برای از بین بردن امام است.



[ صفحه 138]